رویاهای شیرین خانوم و آقای زیگزاگ

گردنبند

دیروز 10/10/90 بود رفته بودم آرایشگاهکه شوهری زنگ زد و گفت کجایی منم گفتم آرایشگاهم دیگه کارم تمام شده می خوام برم خونه !کفت من نزدیکتم میام دنبالت خلاصه اومد دنبالم و منو با خودش برد محل کارش یه آقایی که خیلی شبیه هندیا بود اومد داخل دفتر و یه مقدار صنایع دستی برا فروش داشت آجیل خوری و میوه خوری و دکوری بود خیلی خوشگل بودن با چوب درست کرده بودن از لهجه اش متوجه شدم از هند اومده که خودشم معرفی کرد !!تو صنایع دستیش چند تا گردنبند از کیفش بیرون اورد که همه با سنگ درست شده بود که شوهری یکیشو واسم خرید از سنگ فیروزه دزست شده بود دست شوهر گلم درد نکنه که اینهمه محبت داره اینم عکس گردنبند   ...
15 اسفند 1390

انگشتر ی که سنگ سبز رنگ دارد!

چند وقت پیش خواب دیدم ,خواب زنی دیدم سیاهپوش و انگشتری که سنگ سبز رنگی به دست داشت  و بعد از پر سو جو از بزرگتر ها ,آنها گفتند خوابت خیر است و انگشتری که سنگ سبز رنگ دارد سنگی به نام جیــــد است و جیـــــد به معنی صلح و آرامش و متعادل کننده بین موجودات , منم تصمیم  گرفتم  این سنگ و بخرم و انگشتر بسازن  و دستم کنم که شوهرم زحمت این کار و کشید و درست شب یلدا اولین هدیه من بعد از عقدم این انگشتر شد مرسی شوهر  گلم. اینم عکسی از انگشتر و دلم خیلی واسه ریحانه و سامولیکا  خواهر زاده های خوجلم تنگ شده از سام عکسی ندارم اینم که ماشالا همش مشغول خوردنه  تو لینکام وب هردوشون هست. &nb...
15 اسفند 1390

نی نی ناز

سلام نینی خوشمل من و بابایی قراره وقتی بدنیا بیای اسمتو اگه دخمل بودی بزاریم سپینود و اگرم پسر بودی یا سپیتام یا محمد مهدی بزاریم نی نی من دوس دارم سیسمونی پسرونه رو بنفش واست ست کنم و دخترونه سبز بهاری ! اتاق پسرونه لوازمش همش بنفش پر رنگ میخرم و لوازم دخترونه سبز پرنگ خوبه نینی؟ نی نی من امشب تنهام بابایی کنارم نیست کپلم رفته سفر کاری امروز اصلا ندیدمش نینی من تو در آینده همدم و مونسم میشی وقتی بیای دیگه احساس تنهایی نمیکنم خیلی دوس دارم دخمل باشی موهاتو شونه کنم خوشملت کنم اما بابایی دخمل خانوما رو دوس نداره میگه پسر پسر قند عسل امیدوارم در آینده اگه دختر بودی بهش ثابت کنیم که ما دخترا چقد از پسرا باهوشتریم و ناز...
15 اسفند 1390

مسافرت

30 بهمن ماه شوشوی من بلیط هواپیما گرفت که بریم تهران آخه کار داشت باس واسه کارش میرفت آموزش ببینه خلاصه رفتیم تهران پیش خاله ستاره  تا سه روز اول شوشوم از صبح ساعت 8 میرفت تا 7 شب میامد هوای تهرانم سرد بودو نمیشد واقعا بری بیرون تا اینکه خاله سیما زنگ زد و گفت اگه دوس داشتین پیش ما هم بیاین که ما شرمنده خاله سیما شدیمو نتونستیم بریم چون هوای تبریز از تهران خیلی سرد تربود و ایشالا تابستون مزاحمشون میشیم. خلاصه عمو سیامک از بندر عباس اومدو با هم تصمیم گرفتیم بریم شمال (مازندران )5شنبه صبح ساعت 11 رفتیم به بهشت ایران جاده چالوس  که رفتیم یه آشکده بود فوق آلعاده بود آشاش بعدشم رفتیم جلوتر شوشوم و پدر بزرگ امیر حسین چای دشلمه خوردن بع...
15 اسفند 1390

تولد 21 سالگی

    چه لطيف است حس آغازي دوباره، و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس... و چه اندازه عجيب است ، روز ابتداي بودن! و چه اندازه شيرين است امروز... روز ميلاد... روز من! روزي که من آغاز شدم! تولد مبارک لمس بودنت مبارک. و اینم کیک تولد 21 ...
15 اسفند 1390
1